اسکار فیلم

تحلیل و فروش فیلم های هنری وبرندگان جشنواره های بین المللی

اسکار فیلم

تحلیل و فروش فیلم های هنری وبرندگان جشنواره های بین المللی

شاهکارهای سینمای لهستان از نگاه مارتین اسکورسیزی



شاهکارهای سینمای لهستان از نگاه مارتین اسکورسیزی


در آن روزهای دور، قبل از این که مارتین اسکورسیزی یکی از مهم‌ترین کارگردانان سینمای آمریکا و خالق آثاری مثل راننده تاکسی، گاو خشمگین و گرگ وال استریت شود، یکی از منابع الهامش که تأثیری ژرف روی او گذاشت سینمای لهستان بود. دهه‌ها بعد، در سال ۲۰۱۱، وقتی اسکورسیزی به دعوت آندری وایدا، کارگردان شهیر لهستانی به مدرسه فیلم لهستان در ووچ (که در متن‌های فارسی عموما لودز نوشته شده است) رفت، این خاطرات قدیمی از سینمای لهستان زنده شد.

اسکورسیزی که در دهه ۱۹۶۰ در دانشگاه نیویورک سینما خوانده بود، بنیاد فیلمی را راه‌اندازی کرد که کارش مرمت و معرفی دوباره آثار تاریخ سینمای آمریکا و بقیه جهان بود. همین تشکیلات بود که در سال ۲۰۱۴ تصمیم به معرفی مجموعه‌ای از فیلم‌های تاریخ سینمای لهستان گرفت که به شکل دیجیتال مرمت شده و با انتخاب اسکورسیزی در سینماهای آمریکای شمالی نمایش داده شوند.

چنین بود که نمایش ۲۴ تا از "شاهکارهای سینمای لهستان" از مرکز فرهنگی لینکلن در نیویورک آغاز شده و با موفقیت در بقیه ایالت‌های آمریکا و شهرهای مهم کانادا ادامه پیدا کرد و حالا این تور سینمایی به بریتانیا رسیده و قرار است در شهرهای مختلف این کشور به نمایش دربیاید.

فهرست زیر، ده فیلم از بین ۲۴ اثر مورد علاقه مارتین اسکورسیزی از تاریخ سینمای لهستان را معرفی می‌کند.


خاکستر و الماس‌ (آندری وایدا، ۱۹۵۸)

سینمای لهستان مثل ققنوسی بود که دوباره از خاکستر برخاست. جنگ تمام تسهیلات سینمایی لهستان را نابود کرده بود و دهه ۱۹۵۰ دهه از صفر آغاز کردن بود. بنابراین عجیب نبود که مضمون رایج سینمای تازه پاگرفته لهستان خود جنگ باشد که با نگاهی تیز و برنده در این شاهکار وایدا بررسی شده است.

فیلم، با بازی زبینگیف سیبولسکی، معروف به جیمز دین سینمای لهستان، درباره یک عضو نهضت مقاومت است که بعد از جنگ دست به قتل کمونیست‌ها می‌زند.

وایدا که از دهه ۱۹۵۰ تا امروز هم‌چنان مشغول به کار است و موفق‌ترین کارگردان تاریخ سینمای لهستان محسوب می‌شود، به نوعی مورخ تاریخ معاصر لهستان است. او وقایع تلخ یا تراژیک معاصر لهستان را با نگاهی تجدیدنظرطلبانه و انتقادی روایت می‌کند و فیلم‌هایش مملو از لحظاتی شاعرانه و انسانی‌اند که از دل تاریخی سبوعانه سر بر‌آورده‌اند.

اسکورسیزی که فیلم را "یکی از بزرگ‌ترین آثار تاریخ سینما، لهستانی یا غیر لهستانی" می‌داند می‌گوید: "اولین باری که فیلم را دیدی تأثیر ژرفی رویم گذاشت: کارگردانی استادانه، داستان قدرتمند، تصویرپردازی کوبنده و بازی تکان دهنده زبینگیف سیبولسکی. فیلم آن‌قدر رویم تأثیر گذاشت که تصمیم گرفتم یک عینک مشابه عینک قهرمان این فیلم برای شخصیت چارلی [هاروی کایتل] در فیلم پایین شهر انتخاب کنم."

آخرین روز تابستان (تادائوش کونویکی، ۱۹۵۸)

یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما که فقط دو شخصیت دارد: یک مرد و یک زن در جزیره‌ای متروک. با وجود جداافتادگی محیط، دوباره این خاطرات دوران جنگ است که رنگ و بویی تلخ‌ و دردناک به رابطه عاطفی بین و مرد و زن می‌دهد.

کارگردان فیلم، کونویکی، در آن زمان ‌در لهستان نویسنده‌ای شناخته شده بود و در استودیوی فیلمسازی مشهور کادر (جایی که خیلی از شاهکارهای سینمای لهستان ساخته شده‌اند) بر فیلمنامه‌ها نظارت می‌کرد. این اثر که اولین فیلمش بود با بودجه‌ای خیلی اندک ساخته شد، اما استقبال از آن کونویکی را تشویق به ساخت فیلم‌های دیگری کرد که از بینشان پرش (۱۹۶۵) هم توسط اسکورسیزی برای نمایش دوباره انتخاب شده است.

اروییکا (آندری مونک، ۱۹۵۸)

یک کمدی در دو اپیزود درباره شکست ارتش لهستان در جنگ جهانی دوم که در زمان خودش بسیار جنجالی بود. در بخش اول یک آدم بی‌کفایت ناخواسته تبدیل به یک قهرمان نیروی مقاومت می‌شود و در بخش دوم نشان می‌دهد که چرا و چطور زندانیان جنگی لهستانی هر فکری در سر داشتند به جز فرار از زندان.

مونک، کارگردان فیلم، که یکی از برجسته‌ترین استعدادهای سینمای اروپا محسوب می‌شود وزنه‌ای مهم در سینمای لهستان بود، اما مرگ زودهنگامش در چهل سالگی بر اثر تصادف شوک بزرگی به این سینما وارد کرد.

اسکورسیزی می‌گوید: "این سینما، سینمای جهان‌بینی‌های شخصی، حس مسئولیت اجتماعی و تعلق خاطر شاعرانه است که از آن درس‌های بسیار گرفته‌ام. این فیلم‌ها استاندارد بالایی را تعریف کرده‌اند که با هر فیلمم سعی می‌کنم به آن نزدیک‌تر شوم."

شوالیه‌های صلیب سیاه (الکساندر فورد، ۱۹۶۰)

پرخرج‌ترین فیلم تاریخ سینمای لهستان تا آن زمان. فیلم بر اساس رمان محبوب شوالیه‌های توتونیک نوشته هنریک شِن‌کِویچ ساخته شده که داستانش در قرن پانزدهم می‌گذرد و به تنش بین لهستانی‌ها و لیتوانیایی‌ها با همسایه‌های توتونیک‌شان می‌پردازد. نقطه عطف فیلم نبرد مشهور گرون‌والد در سال ۱۴۱۰ میلادی است که با حضور هزاران سیاهی لشگر بازسازی شده است.

الکساندر فورد اولین مدیر "فیلم پولسکی" (بنیاد سینمایی ملی شده لهستان بعد از جنگ جهانی دوم) و استاد سینمای آندری وایدا و رومن پولانسکی در مدرسه سینمایی ووچ بود.

با این وجود به خاطر دیدگاه‌های سیاسی‌اش خیلی زود از چشم نظام کمونیستی افتاد و با سانسور مشکلات عمده‌ای پیدا کرد. او بالاخره لهستان را به مقصد اسرائیل و بعدها آمریکا ترک کرد. چند فیلم بین‌المللی نه چندان موفق ساخت تا این که در ۱۹۸۰ در هتلی در فلوریدای آمریکا خودکشی کرد.

چاقو در آب (رومن پولانسکی، ۱۹۶۲)

این اولین فیلم بلند رومن پولانسکی موفقیتی خیره‌کننده به دنبال داشت و اولین نامزدی اسکار سینمای لهستان را رقم زد. داستان فیلم حول محور زوج و رابطه آن‌ها با یک جوان غریبه می‌چرخد که همه در قایقی با هم همراهی می‌شود. مثل فیلم‌های بعدی پولانسکی، فضا مملو از تنش جنسی، روان‌شناسی شخصیت‌ها و چرخش‌های ناگهانی در داستان و روابط است.

این فیلم همین طور برای موسیقی متن‌ کریشتف کومِدا اهمیت دارد، یکی از اولین آثار سینمای نوین لهستان که از موسیقی جاز استفاده کرد.

دست‌نوشته‌های ساراگوسا (وویچیخ یرژی هاس، ۱۹۶۵)

یک فیلم تاریخی در قاب عریض که بر اساس داستان‌های مشهور کنت یان پتکی ساخته شده که مثل هزارتویی از روایت در دل روایت هستند.

اسکورسیزی می‌گوید: "مضمون برخورد و مواجهه فرهنگی و هویت فرهنگی که در این فیلم‌ها می‌بینیم مضمونی جهانی است و لازم نیست کسی تاریخ لهستان را بداند که بتواند از آن لذت ببرد."

و همین فیلم آن‌قدر مورد علاقه جری گارسیا (گیتاریست گروه راک Grateful Dead)، فرانسیس فورد کاپولا (کارگردان پدرخوانده) و اسکورسیزی بود که آن‌ها در دهه ۱۹۹۰ شخصاً هزینه‌های مرمت و نمایش نسخه کامل فیلم را پرداخت کنند.

برد بدون مسابقه (یرژی اسکولیموفسکی، ۱۹۶۵)

فیلم داستان یک بوکسور، روابط خصوصی او، شکست نهایی‌اش و آسایشی است که در این شکست پیدا می‌کند. (مضمونی که احتمالاً بر گاو خشمگین مارتین اسکورسیزی که آن هم درباره بوکس و شکست است تأثیر گذاشته.)

اولین فیلم بلند داستانی اسکولیموفسکی که جایگاه او را به عنوان یکی از پیشگامان موج نوی سینمای لهستان تثبیت کرد به نوعی درباره خود اوست که زمانی بوکسوری آماتور بود. فیلم که بیش‌تر ملهم از از موسیقی و شعر است تا شکل‌های قراردادی قصه‌گویی در سینما، در کنار آثار پولانسکی، تولد یک سینمای نوین در لهستان را نوید داد.



فرعون (یرژی کاولاروویچ، ۱۹۶۶)

کاولاروویچ سه سال صرف ساخت این فیلم حماسی کرد که رکورد هزینه‌های شوالیه‌های صلیب سیاه را شکست. داستان فیلم درباره تنش بین رامسس سیزدهم و کاهنان بزرگ مصر باستان است که با نمونه‌های هالیوودی مثل سرزمین فراعنه و ده فرمان تفاوتی اساسی دارد.

این که مضامین سیاسی در لابلای آثار تاریخی طرح ‌شوند، یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های سینمای لهستان است و بر همین اساس است که تادوش کنویکی، یکی از فیلم‌نامه‌نویسان اثر، این فیلم را تلاشی برای تحلیل دقیق سیستم قدرت و فرعون‌های معاصر خوانده است.

این فیلم که دومین نامزدی اسکار سینمای لهستان را به ارمغان آورد تا امروز در خارج از لهستان در نسخه‌های کوتاه شده به نمایش درآمده و مارتین اسکورسیزی آن را برای اولین بار به شکل کامل ارائه می‌کند.


روشنگری (کریشتف زانوسی، ۱۹۷۳)

این برنده یوزپلنگ طلایی بهترین کارگردانی از فستیوال فیلم لوکارنو شاید غیرمتعارف‌ترین فیلم این مجموعه باشد.

در زمان ساخته شدن فیلم هنوز اصطلاح مناسبی برای توصیف این نوع از سینما و علاقه زانوسی به استفاده از سینما به عنوان وسیله‌ای برای پرداختن به مسائل علمی وجود نداشت، اما امروز شاید بشود آن را یکی از نمونه‌های معدود و موفق "فیلم مقاله" در سینمای داستانی خواند.

فیلم درباره تلاش‌های یک دانشمند جوان است که تلاش می‌کند با رجوع به علوم مختلف معنای زندگی را پیدا کند. او هر کدام از این علوم را که نمی‌توانند به پرسش‌های فلسفی او پاسخ دهند رها می‌کند و چنین است که از فیزیک به بیولوژی می‌رسد. دانشمندان و فیلسوفان واقعی در بخش‌های مختلف فیلم ظاهر می‌شوند.

زانوسی، که خودش درس فلسفه و فیزیک خوانده، تنها کارگردانی است که برای نمایش فیلم‌هایش در این برنامه مرور بر سینمای لهستان به بریتانیا سفر کرده است.



فیلمی کوتاه درباره کشتن (کریشتف کیشلوفسکی، ۱۹۸۸)

این برنده جایزه ویژه هیئت داوران کن، که شاید مشهورترین اثر سینمای داستانی درباره مجازات اعدام باشد، نشان می‌دهد که چطور سینمای لهستان از مضامین عمومی و تاریخی به مضامینی شخصی و درونی نزدیک‌ شد و حتی رنگ و بویی مذهبی به خود گرفت.

کیشلوفسکی که مشهورترین کارگردان سینمای لهستان در آخرین سال‌های حکومت کمونیستی بود و شهرتش در دهه ۱۹۹۰ با ساخت سه گانه رنگ‌ها (سفید، آبی و قرمز) به اوج رسید، تقریباً تمام فیلم را با فیلترهای زردِ تیره ساخته و به همین خاطر شهر ورشو مثل دوزخی زمینی به نظر می‌رسد.

اسکورسیزی می‌گوید این آثار به سینمایی "بزرگ، جامع، انسانی و شخصی و ژرف تعلق دارد که حالا که آدم فکر می‌کند می‌بیند چه دوران طلایی برای سینمای بین‌المللی بوده است."

فیلم‌های دیگر

آستریا (یرژی کاوالروویچ)

شانس کور (کریشتف کیشلوفسکی)

استتار (کریشتف زانوسی)

عامل ثابت (زانوسی)

ساعت شنی (وویچیخ یرژی هاس)

جادوگران معصوم (آندری وایدا)

پرش (تادائوش کونویکی)

مرد آهنین (وایدا)

مادر جونِ فرشتگان (کاوالروویچ)

قطار شبانه (کاوالروویچ)

سرزمین موعود (وایدا)

بازیگران شهرستانی (آگنیشکا هولانت)

برای کشتن این عشق (یانوش مورگنسترن)

عروسی (وایدا)


برای دانلود لیست آثار موجود و سفارش اینجا کلیک کنید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد