اسکار فیلم

تحلیل و فروش فیلم های هنری وبرندگان جشنواره های بین المللی

اسکار فیلم

تحلیل و فروش فیلم های هنری وبرندگان جشنواره های بین المللی

نقد و تحلیل فیلم «راه» Yol اثر یلماز گونی

 http://www.izlenebilir.com/wp-content/uploads/2011/08/yol.jpg

 

 

نگاهی به فیلم «راه» Yol

کارگردان: یلماز گونی - شریف گورن.
فیلمنامه: یلماز گونی.
فیلمبردار: سپاستین آرگول.
بازیگران: شریف سزر، حلیل اورگون، تارک اکان، چوپان اوغلو، مرال اورهونسوی، انگین چلیک...
رنگی،114 دقیقه. محصول 1982- (ترکیه، سویس)

لینک فیلم در سایت IMDB http://www.imdb.com/title/tt0084934/

 
خلاصه داستان: در زندانی در ترکیه، به پنج زندانی یک هفته مرخصی داده می شود تا به دیدار خانواده هایشان بروند...
 

«راه» داستان بیراهه ها

 
«راه» یکی از تلخ ترین فیلم هایی ست که تا کنون ساخته شده است. اثری تکان دهنده که در آن هیچ اتفاق امیدوارکننده ای وجود ندارد.  فیلم از ابتدا تا به انتها آمیخته به اندوه است. نمای آغازین فیلم زندانی در جزیره اورالی واقع در کشور ترکیه را نشان می دهد. خفقان بر محیط حاکم است. دوربین به صورت پنهانی در حال گرفتن تصویر از زندان و زندانیان است. یکی از ماموران زندان، اسامی کسانی را می خواند که برایشان نامه آمده است. اسامی یک به یک خوانده می شود و به طرز ناخوشایندی به سوی زندانیان منتظر پرتاب می شود. از بلندگوهای محیط زندان، مدام آوای تهدید و جرائم سخت به گوش می رسد. در گوشه ای از زندان پرنده ای در قفس در حال خواندن است. یکی از زندانی ها صدای آواز پرنده را به فال نیک می گیرد و معتقد است که خبر خوشی در راه است؛ لحظاتی بعد خبر خوش در فضای زندان پخش می شود: زندانیان اجازه دارند که به مدت یک هفته برای دیدار با خانواده هایشان به مرخصی بروند. زندانیان سرخوش از این فرصت، با برگه های مرخصی در دست، از زندان بیرون می روند. داستان فیلم «راه» درباره پنج تن از این زندانیان است. «یوسف»، «عمر»، «مولوت»، «سئیت علی» و «مهمت» پنج زندانی با افکار، رویاها، گذشته و آینده ای مبهم که به سوی آن در حرکتند.
 
«یوسف» یکی از زندانیان (صاحب همان قفس پرنده) به جرم قتل به زندان افتاده و همواره رویای دیدن دوباره زن اش را دارد. او رفتاری بچه گانه دارد و گیج است. برگه مرخصی اش را در میانه راه گُم می کند و به همین علت در یک ایست بازرسی توسط سربازان حکومتی، بازداشت می شود، تلاش دوستانش نیز برای رهایی او بی فایده است. زندانی دیگر، «مولوت» او نیز در یک ایست بازرسی توسط سربازان برای ساعاتی نگه داشته می شود و سپس پس از رهایی، به دیدن زن اش می رود ولی ناباورانه با رفتار تحقیرآمیز خانواده زن مواجه می شود؛ او مدتی را با همسرش در شهر سپری می کند، اما مدام تحت نظر خانواده زن است و حتی لحظه ای نمی تواند با او تنها باشد. «مولوت» در نهایت مجبور می شود به یک خانه بدنام برود. «عمر» یکی دیگر از زندانیان نیز پس از یک توقف کوتاه در ایست بازرسی، با هزاران امید و آرزو به سمت زادگاه اش به راه می افتد، او کُرد است. «عمر» در ذهن خود رویای یک زنده گی آرام همراه با تشکیل خانواده بر سر دارد؛ بارها در بین راه، رویای او را با تصاویری «اسلوموشن» گاه با تاختن او سوار بر اسب و در یک طبیعت زیبا می بینیم. اما «عمر» به هنگام  ورود به روستایشان متوجه صدای گلوله و درگیری می شود. دو تن از اهالی روستا دستگیر می شوند و سپس سربازان جسد پنج تن را با یک تراکتور برای شناسایی به روستا می آورند؛ یکی از جسدها برادر عمر است.  ولی هیچ کدام از روستاییان حتی «عمر» چیزی از خود بروز نمی دهند. در نهایت «عمر» تحت تاثیر شرایط و در یک موقعیت  حماسی همراه با دیگران سوار بر اسب می شود و به سمت کوه می رود، راهی که به نظر هیچ بازگشتی ندارد. اما «مهمت» و «سئیت علی»  دو زندانی دیگر که در فیلم زمان بیشتری را با آنها سپری می کنیم. «مهمت» صاحب یک زن و دو فرزند است. او به علت سرقت زندانی شده، اما مسئله ای که بیش از هر چیزی او را عذاب می دهد، موضوع  برادر زن اش است. «مهمت» در جریان سرقت، هنگام فرار از دست مامورین، برادر زن خود را تنها می گذارد و از روی ترس فرار می کند و موجب کشته شدن اش می شود. اینک خانواده زن، «مهمت»را مسبب مرگ او می دانند. ولی «مهمت» با این وجود به خانه آنها می رود و با پست ترین نوع رفتار مواجه می شود. مهمت، به آنها می گوید که در مرگ پسرشان مقصر نیست و از ترس جانش پابه فرار گذاشته و حالا برای بردن زن و فرزندانش آمده! اما این امکانپذیر نیست و او را از خانه بیرون می کنند.  در ادامه «امینه» زن «مهمت» از سر دلسوزی و حس مادرانه ای که به فرزندان اش دارد به همراه «مهمت» فرار می کند، اما آنها در حین فرار و در قطار در وضعیتی اسفناک به دست برادر «امینه» کشته می شوند. آخرین زندانی راه «سئیت علی» است که او هم مسیری دشوار و سرنوشت تلخی را پیش رو دارد؛ او نیز به مانند دیگر زندانیان قصد دارد به دیدن خانواده اش برود، ولی در بین راه در یک شهر، متوجه می شود که زن اش در غیاب او، به او خیانت کرده است. پدر و برادر زن به مدت هشت ماه او را به خاطر خیانت ی که مرتکب شده به زنجیر کشیده اند . «سئیت علی» به نزد آنها می رود. پسرش را می بیند و به پدر زن اش ادای احترام می کند. خانواده معتقد است که زن باید به سزای اعمالش برسد و او را که لکه ننگ است از بین ببرند. اما «سئیت علی» زن را نمی کشد و به همراه پسرش او را با خود در یک مسیر دشوار و مملو از برف به دنبال خود می کشاند. زن، که در آن هشت ماه اسارت بسیار ضعیف شده، در میانه راه سرمای برف را دوام نمی آورد و می میرد.
 


با نگاهی به سرنوشت این پنج شخصیت در داستان فیلم «راه» به این نکته پی می بریم که برای این شخصیت ها، فضای بیرون از زندان فرق چندانی با خود زندان ندارد! در واقع جامعه برای آنها به مراتب زندانی بزرگتر و تاریک تر است. شخصیت «یوسف» پس از بیرون آمدن از زندان، بلافاصله بازداشت می شود و دوباره به زندانی دیگر می رود. او پرنده  همان قفسی است که در دست دارد. شخصیت «مولوت» که در پایان مجبور می شود به یک خانه بدنام پای بگذارد، شاهدیم که در آن خانه به اتاق شماره 4 هدایت می شود. او از شماره 4 متنفر است و در خواست شماره دیگری می کند زیرا در زندان شماره سلول او نیز عدد 4 بوده است، «مولوت» دوباره خود را در زندان می بیند. شخصیت «مهمت» حین فرار به همراه خانواده اش، در قطار برای ارتباط با زن اش به داخل یک «دستشویی» می روند. مردم باخبر می شوند و آنها را محاصره می کنند و سپس توسط مامورین بازداشت می شوند. مهمت، این بارخود را در  قطار زندانی می بیند. شخصیت «عمر» با همه رویاهایش با ورود به روستایشان به اسارتی ناخواسته تن می دهد. شخصیت «سئیت علی» پس از سپری نمودن یک ماجرای تلخ در پایان دوباره به زندان برمی گردد! در حقیقت زندگی برای این شخصیت ها در هیچ جایی امکانپذیر نیست، مگر در زندان.
 
«راه» فیلم ساده ای است و در واقع یکی از مهمترین ویژگی های فیلم که آن را به اثری شاخص تبدیل کرده، همین ساده گی فیلم است. ساده گی که به آن عمق و معنا می بخشد و به واقعیت نزدیک تر می کند. فیلمنامه اثر، پیچیده، اما منسجم است و در پیش بردن شخصیت ها در طول فیلم بسیار دقیق عمل می کند. هر چند که در فیلم، تمرکز بر روی  دو شخصیت، «سئیت علی» و «مهمت» بیش از دیگر شخصیت هاست که این نیز احتمالا از علاقه و تاکید کارگردان بر سرگذشت این دو نفر است. زیباترین صحنه های فیلم را می توانیم در صحنه های مربوط به سرگذشت «سئیت علی» ببینیم. در صحنه ای که به همراه پسر و زن اش در برف ها گرفتار می شوند و هنگامی که «سئیت علی»، همسر  نیمه جانش را بر روی برف ها می کشاند  به  همراه موسیقی تاثیرگذار و بی امان، این صحنه را به یکی از زیباترین و شاعرانه ترین موقعیت ها تبدیل نموده است.

فیلم «راه» محصول سینمای جهان سوم است. تصویری که کارگردان از کشور ترکیه نشان می دهد، تصویری تاریک و خفقان آور است، تصویری از فقر و تنگدستی، تنهایی انسان، از بی عدالتی ها و عقب مانده گی های اجتماعی، از معضلاتی که از افکار سنتی ریشه می گیرد، از پدرسالاری و مردسالاری که در جای جای فیلم به چشم می خورد و از سایه قدرت طلبان سیاسی و تاثیر آن بر روی اجتماع. فیلم «راه» از جمله فیلم هایی است که حضور کارگردان در آن نقش پررنگی ایفا می کند. فیلم را باید اثری متعلق به سرنوشت و گذشته شخصیت فیلمساز یعنی «یلماز گونی» دانست که خود چندین سال را در زندان های ترکیه گذرانده است و به هنگام مرخصی از زندان فرار کرده است. فیلمنامه «راه» را نیز در زندان نوشت و به کمک دیگر فیلمساز ترک، «شریف گورن» آن را ساخت. «یلماز گونی» پس از رجعت به اروپا فیلم «راه» را مونتاژ می کند. فیلمی که سختی های مراحل ساخت آن خیلی دور از مصایب شخصیت های داستان نیست، ایده فیلم در زندان شکل می گیرد و فیلم در شرایط فرار و تبعید ساخته می شود. 

 

 

 

به قلم آقای حسن نیازی 

به نقل از سایت سینما نگار   

 

   

 

 موضوع مرتبط: 

بیوگرافی فاتح آکین Fatih Akın     

 

  فروش مجموعه فیلم های فاتح آکین Fatih Akın  

 

نقد و تحلیل فیلم «اسب آهنین» The Iron Horseاثر جان فورد

  

 نقد و تحلیل فیلم «اسب آهنین» The Iron Horseاثر جان فورد

 


نگاهی به فیلم «اسب آهنین» The Iron Horse
کارگردان: «جان فورد»
فیلمنامه: چارلز کنین. برمبنای داستانی نوشته، جان راسل و چارلز کنین.
فیلبمبردار: جرج اشنایدرمن، برنت گافی.
بازیگران: جرج اوبراین ، ماج بلامی.
سیاه و سفید، صامت، 1924

لینک فیلم در سایت IMDB http://www.imdb.com/title/tt0015016/

 
خلاصه داستان: دو کمپانی بزرگ، «یونیون پاسیفیک» و «سنترال پاسیفیک» بر سر چیدن ریل برای اولین راه آهن قاره ای، با یکدیگر مسابقه می دهند. در میان داستان «دیوی براندون» (جرج اوبرایان) در حالی که به دنبال قاتل پدرش است، به یک دختر (بلامی) که فرزند یکی از روسای راه آهن است دل می بندد...
 

صفحه ای از تاریخ


سرزمین آمریکا، تا ابد مدیون شخصیت «جان فورد» است. گاهی این سوال پیش می آید که اگر «جان فورد» میان سینما و سرزمین آمریکا، مجبور به انتخاب بود، کدام یک را برمی گزید! بدون شک سرزمین آمریکا !!! در حقیقت «فورد» سینما را برگزید تا به سرزمین اش عشق بورزد. «جان میلیوس» کارگردان و فیلمنامه نویس، درباره «فورد» حرف جالبی زده است: "جان فورد، سرزمین آمریکا را چنان به تصویر می کشد که گویی زنی را به تصویر می کشد"حساسیت «فورد» به سرزمین آمریکا و به مسائل غرب، هیچگاه و حتی تا آخرین حضورش در عرصه سینما، تمام شدنی نبود. یکی از مهمترین دلایل این مهم، درک درست او از غرب و سینمای وسترن بود. آثار فورد « به ویژه وسترن هایش» معجونی از تاریخ و زنده گی هستند. فورد همواره تاریخ ساز بوده؛ او همیشه به گذشته تاریخ ی، هویت، تمدن، خانواده، برخوردهای اجتماعی، و هر آنچه که آمریکا و آمریکایی با آن سروکار داشته، پرداخته و آنها را به هم پیوند داده. فورد با سرزمین اش عهدی بی پایان بسته بود، عهدی سرشار از وفا و عشق.
 
«اسب آهنین» یکی از اولین فیلم های مطرح و بسیار موفق فورد است، که جایگاه  او را در سینما  و به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک به ثبت رساند.  او فیلم را به سال 1924 و در دوران طلایی سینمای صامت کارگردانی کرد، و این در حالی بود که پیش از آن نیز، وسترن های کوچک و البته درخشان بسیاری را که عمدتا با حضور «هری کری» "ستاره وسترن های سینمای صامت"، کارگردانی کرده بود. در خلال سال های دهه پرشور بیست، وسترن های دیگری نیز ساخته می شد که البته هیچکدام به اندازه وسترن های فورد تاثیرگذار نبود. فورد، با ساخت «اسب آهنین» موفق شد وسترن را به یک مسیر مشخص هدایت کند و آن را به عنوان یک ژانر مستقل و قابل احترام در سینما ثبت کند.

 

 


به جرات می توان گفت که «اسب آهنین» یکی از عظیم ترین فیلم های تاریخ سینماست. این فیلم در زمان خود نخستین فیلم  پرهزینه کمپانی «فاکس» به شمار می آمد. در ابتدا داستان فیلم «اسب آهنین» داستان ی ساده و جمع و جور بوده. خود «جان فورد» در این باره گفته: "اگر قبل از شروع فیلمبرداری، می دانستند که کار فیلم به چنین جایی می رسد، شاید هیچگاه اجازه ساخت آن را نمی دادند." فورد همچین می گوید: " کاش یک روز آنقدر وقت داشتم که یک داستان از پشت صحنه فیلم بسازم."احداث چندین کیلومتر راه آهن و ساخت یک شهرک در ایالت نوادا برای این فیلم، نشان از یک سینماگر قدرتمند و سرشار از نبوغ می دهد تا بعدها به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما شناخته شود.
 
«جان فورد» داستان فیلم اش را به دو بخش تقسیم می کند، به گونه ای که هر دو قسم در اختیار هم  هستند و به پیش برد یکدیگر کمک می کنند. «فورد» از یک طرف حماسه برپایی نخستین خطوط راه آهن در آمریکا و از طرف ی دیگر زنده گی «براندون» با بازی «جرج اوبراین» را که در جستجوی قاتل پدرش و همینطور ماجرای عشق او به ماریان «بلامی» را به تصویر می کشد. در بخش «احداث راه آهن» که تا حدودی جنبه مستند گونه به خود می گیرد همواره نظاره گر تلاش کارگران و سربازان، برای ساختن ریل قطار (عنصر تمدن) هستیم. اراده و تلاش سرسختانه آنها با وجود سرمای زمستان، گرمای طاقت فرسا، کمبودها و یورش بی امان همیشگی سرخپوستان، برای برپایی سرزمین شان. در فیلم «اسب آهنین» گویی شاهد کشف یک سرزمین هستیم. آدم های فیلم در حال ساخت سرزمین آمریکا هستند. در لحظه لحظه فیلم، شاهد رشد مردم در کنار ساخت کشورشان هستیم. آنها رفته رفته در حال رام کردن غرب وحشی هستند تا اصالت خویشتن را بدست آورند. آنها قرار است دنیایی جدید را بیابند.
 
در طرف دیگر «داستان براندون» وجود دارد. فیلم با تصاویری از دوران کودکی او و دوستی و علاقه اش به دختری به نام «ماریان» آغاز می شود. ماریان کوچک دختر یکی از سرمایه داران راه آهن است. اما «براندون» به همراه پدرش راهی سفری می شوند و سرنوشت، آن دو را از هم جدا می کند. در میانه سفر «براندون» و پدرش مورد هجوم سرخپوستان قرار می گیرند و در این بین پدر توسط یک سرخپوست کشته می شود. براندون که نظاره گر مرگ پدر است دست دو انگشتی آن سرخپوست را تا لحظه انتقام فراموش نمی کند. سال ها از این ماجرا سپری می شود. براندون و ماریان، از یکدیگر جدا شده اند  اما تماشاگر فیلم (حتی در لحظاتی که آنها در فیلم حضور ندارند)، همواره در فکر آنهاست. و تا هنگامی که دوباره در داخل قطار، براندون و ماریان (در حالی که اینک که بزرگ شده اند) یکدیگر را می بینند، این عشق زنده است. دیدار ناگهانی آنها پس از سال ها دوری از هم، بسیار زیباست و به جرات می توان گفت از عاشقانه ترین لحظات تاریخ سینماست. پایداری عشق در بین براندون و ماریان، پس از پشت سر نهادن دشواری های فراوان، باعث پیوند آنها می شود.


 

«فورد» در نخستین فیلم مطرح اش، بسیاری از عناصر سینمای خود را که بعدها از شاخصه های آثارش به حساب آمدند، به رخ می کشد. از موضوع  انسانی «روایت خانوادگی» در فیلم «اسب آهنین» گرفته تا ظهور تمدن در دل وحشی گری، شوخ طبعی، روایت تاریخی، سرنوشت آمریکا، هویت و... همگی به چشم می آیند. از عناصر مهم سینمای وسترن؛ کابوی، اسب، قطار، درخت، زمین، زن ... و تا صحنه های تعقیب و گریز منحصربفرد، از لانگ شات های آشنای اش، آسمان باز، ابرهای خاکستری، نور و سایه... همگی المانهای سینمای«فورد» را نشان می دهد و اینکه او می خواهد به چه مسیری برود و از سینما چه می خواهد.

در «اسب آهنین»، می توان به شباهت هایی از این اثر در فیلم «ژنرال» باستر کیتن نیز پی برد. البته «ژنرال» دو سال پس از این فیلم ساخته شد. اما اگر نگاهی به خط داستانی هر دو فیلم بیندازیم، پی به شباهت هایی بین آنها می بریم.  هر دو فیلم روایتگر دو داستان در کنار یکدیگر هستند: یکی موضوع تاریخی «  احداث بزرگترین راه آهن در امریکا و جنگ های داخلی آمریکا» و دیگری موضوع عشق، که هر دو موضوع در دل داستان ها، در هم تنیده شده است. در واقع هر دو فیلم صفحه ای از تاریخ هستند. 

 

به قلم آقای حسن نیازی 

به نقل از سایت سینما نگار    

 

 

 

بیوگرافی جان فورد John Ford  

 

فروش مجموعه فیلم های جان فورد John Ford