نقد فیلم: سکوت برهها (The Silence of the Lambs)اثر جاناتان دمی
شاید بتوان گفت «سکوت برهها» از معدود فیلمهای ژانر تریلر و جنایی بود که نظر مخاطبان و منتقدین را جلب کرد تا جایی که فیلم موفق به دریافت اسکار بهترین فیلم گردید. دلیل آن نه فقط داستان مستحکم رمان منبع فیلمنامه با همین عنوان (نوشته توماس هریس) بلکه نگاه تازه جاناتان دمی به مقوله جرم و جنایت در یک جامعه مترقی و رویکرد آن به مدرنیسم است. هرچند فیلم هیجان بیننده را انگ میزند اما این همه جای کار نیست، آنچه مطرح است کاوش در اتیولوژی و بسترشناسی ارتکاب به جنایت و روانکاوی چنین پدیده نه چندان کهنه جامعه بشری است. فیلمساز بیننده را در تعلیقهای کلاسیک سینمایی رها نمیکند و بر یک سکانس یا واقعه تمرکز نمیکند. کلاریس (با بازی جودی فاستر) بازوی مقاوم روایت روانشناسانه جرمشناسی است. او که از کارآموزان برجسته FBI است در حقیقت دروازه عبور به دنیایی جنایی با همراهی دکتر لکتر آدمخوار (با بازی آنتونی هاپکینز) است و هیچگاه از زن بودن خود در این امر رخ برنمیتابد و تنها نقطه عطف داستان همین زن بودن است، فیلمساز در اولین ملاقات کلاریس و لکتر این موضوع را گوشزد میکند و گویی اهمیت این موضوع بسیار بیشتر از خود داستان یا مسئله غامض جنایت است. «سکوت برهها» در درجه اول روانکاوانه است و این موضوع در رمان بیشتر در بوته نقد قرار گرفته است و بار روانی داستان در رمان بسیار بیشتر بوده است، هرچند جاناتان دمی نهایت تلاش خود را در وفاداری به داستان انجام داده است. لکتر نماد آن چیزی است که از روی آگاهی دست به ارتکاب جنایت میزند. آگاهی که از نقصهای روانی نشات گرفته است و او نماینده جامعه دور افتاده از کمالات بشری و محزون از انزوای شخصیتی است. او درد و درمان را میشناسد و از روی آگاهی درد را برگزیده است. کلاریس در سوی مقابل آدمی نرمال و ستمدیده از بزهکاری و قربانی جامعه مترقی اما ناقص شده است. فیلم رویارویی این دو مهم است. ضرباهنگ فیلم ستودنی است و اتفاقها مرتب و بدون وقفه پشت سر هم چیده شدهاند. جنایت مسئله اول داستان و دلیلهای روانی جرم موضوع دوم قصه است. فیلم قصد ندارد پلیس یا معاندین بزهکاری را ستایش کند و حتی در جاهایی _خیلی نامحسوس و حساب شده_ این قشر را راهگشای آن میداند. آدمهای قصه در کنار همه اشکال هندسی منظم با زاویههایی مساوی میسازند و لکتر و کلاریس دقیقاً مقابل هم ایستادهاند و قدرت داستان در همین تقابل است، تقابلی که در نهایت منجر به پیشبرد قصه و کشف مجرم میشود. فیلم تا حدودی جهل نامحسوس دولتمردان امریکایی و پارتیبازیهای سطح بالای دولتی را نیز به نقد کشیده است. نمادهای فیلم رو هستند و چیزی را برای مکاشفه باقی نمیگذارند؛ دقت کنید به پیلهای که در گلوی قربانی فرو شده است و توضیحاتی که لکتر در این باب ارائه میکند، یا برههایی که در صف سلاخی شدن جیغ میکشند تا از مهلکه بگریزند. جامعه مدرنیته به گله گوسفند که بارزترین خصیصه آنها معصومیت و نادانی است و مجرمین به سلاخها تشبیه شدهاند. آنها میخواهند بگریزند و تا وقتی سلاخ از بین نرود دست از جیغ کشیدن نمیکشند. فیلم از فیلمنامه روان و محکم، دکوپاژ برجسته و بازیهای خوب بهره میبرد. سکوت برهها انسان را به اعماق ابعاد روانی جرم هدایت میکند و در قالب روایی داستانی جذاب ضعف بشر امروز را در برخورد با جنایتکاران گوشزد میکند. فیلم طرح سؤال است، پرسشی که بارها مطرح شده است و تا کنون جوابی برای آن نیافتهایم. سکوت برهها فیلمی جنایی است و مسائل روانی جنایت را میکاود. این فیلم از خاطر دوستداران جامعه سالم نمیرود، کسانی که بیصبرانه منتظرند برهها از جیغ کشیدن دست بکشند. به امید روزی که شاهد سکوت برهها در همه جای دنیا باشیم.
بیوگرافی کوتاه جودی فاستر:
با نام آلیشیا کریستین فاستر متولد 19 نوامبر 1962 در لس آنجلس. کودک همه فن حریف و فوق العاده باتجربه سینمای آمریکا و تولیدات بین المللی سالهای 1970 که طی سالهای 1980 به مقام ستاره نقش ازل رسید. بازیگری را از 3 سالگی در تولیدات تلویزیونی دیسنی شروع کرد... هنوز 13 سال نداشت که در «راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی، 1976)» ایفاگر نقش شخصیت نوجوان معتادی شد به نام آیریس و بخاطر همین فیلم نامزد جایزه اسکار شد و 10 سال بعد برای بازی در فیلم «متهمان (جاناتان کاپلان، 1988)» مجسمه طلایی را از آن خود کرد. او همچنین بخاطر نقش آفرینی هوشمندانهاش در فیلم «سکوت برهها (جاناتان دمی، 1991) دومین جایزه اسکار را ربود. جودی فاستر کارگردانی سینما را هم تجربه کرده است: کوچک مردی به نام تبت (1991) و خانه تعطیلات (1995). درباره فیلم:منبع این نوشته ساختن سکوت برهها را نمیتوان یک اتفاقی که مبتنی بر شانس بوده است، در کارنامه جاناتان دمی به حساب آورد، چرا که پس از آن فیلم درخشان فیلادلفیا را ساخت که سندی تکان دهنده بود در محکومیت جامعه آمریکا. اشاره شد که کوتاه کردن ۲۸ دقیقه از فیلم، لطمات خود را بر یکدستی، پیرنگ و سببیت فیلم تحمیل کرده است. با این وجود در سکانس های مختلف ردپای سینماگری مسلط و جزیینگر نسبت به میزانسن، مونتاژ، حرکت حساب شده دوربین و نورپردازی به خوبی مشهود است. در سکانس پایانی که کلاریس به سراغ بوفالوبیل آدمخوار میرود، اگر نگوییم کاملا بینظیر، لااقل باید اذعان کرد که در نوع خود بسیار کم نظیر است. در این سکانس دمی برای خلق وحشت و تعلیق از فضا و عناصر موجود در صحنه، استادانه بهره میبرد. حرکات کلاریس که آموزش های لازم را دیده است در حالی که اسلحه در دست دارد، در تعقیب قاتل و در آن محل متروک و به خصوص در تاریکی بسیار تماشایی و نفسگیر است. به پرواز درآمدن پروانه سیاه رنگ در محل زندگی قاتل، وهم و تردید تبهکاری او را برای مخاطب به واقعیت تبدیل میکند. تردیدی نیست که آنتونی هاپکینز یکی از تواناترین آکتورهای جهان سینما است. شاید اگر غیر از جودی فاستر، اکتریسهای دیگری مقابل این غول بازیگری قرار میگرفتند، به شدت از حضور او متاثر میشدند و آنچنان که باید نمیتوانستند بازی موثری را ارائه دهند. اما جودی فاستر به خوبی نقش خود را مقابل هاپکینز ایفا کرد و میدانیم هر دوی آنها موفق به دریافت جایزه اسکار شدند
دیالوگهای به یاد ماندنی:
لکتر: حالا به من بگو، میگز چی بهت گفت؟ میگز تو سلول بغلی آروم یه چیزی بهت گفت. بگو چی بهت گفت؟
کلاریس: گفت بوی زنانگیت رو حس میکنم.
لکتر: صحیح. اما من نمیتونم. تو کرم پوست اویان استفاده میکنی. بعضی وقتها هم ال ایر دو تمپ میزنی اما امروز نزدی.
موری: میگن که اون آدمخواره، درست میگن؟
کلاریس: اونا هنوز نتونستن اسمی براش پیدا کنن.
کلاریس: اگه تو اونو نکشتی پس کی این کار رو کرد؟
لکتر: کی میدونه؟ بهترین چیز برای اون بود. درمانش به جایی نمی رسید.
لکتر: (پشت تلفن) دیگه نمیخوام صحبت کنم. باید برای شام یکی از رفقای قدیمیام رو بخورم!
کلاریس: دکتر لکتر؟...
بوفالو بیل: کی ترتیب منو میده؟ خودم ترتیب خودمو میدم. من به سختی ترتیب خودمو میدم!
لکتر: خوب کلاریس؟ برهها از جیغ کشیدن دست برداشتن؟
موری: (بر سر جنازه سروان پمبری) اون زندهاس سروان تیت!زنده است!
سروان تیت: نگهش دار و نبضش رو بگیر. باهاش حرف بزن.
موری: چی بگم؟
سروان تیت: اون جیم پمبریه باهاش حرف بزن لعنتی!
کلاریس: کجایی دکتر لکتر؟
لکتر: من دیگه بهت زنگ نمی زنم، سراغ تو هم نمیآم. دنیا با وجود تو جالبتره کلاریس.
برای خرید فیلم های هنری و برندگان جشنواره های بین المللی اینجا کلیک کنید