این فیلم همان روز دوشنبهای که در جشنواره کن به نمایش درآمد، با کف زدن شدید تماشاچیان روبهرو شد، هرچند شماری نیز که با آن ارتباط برقرار نکرده بودند، آن را هو کردند. این فیلم به صورتی مستقیم سوالهایی بزرگ از وجود را مطرح میکند که سراسر پیکره آثار آقای مالیک را در بر میگیرد. او مثل همیشه در جستجو برای اثبات زیبایی جهانی است که خداوند در همه اجزای آن حضور دارد.
درخت زندگی اولین فیلم مالیک پس از فیلم دنیای نو در سال 2005 است، عنوانی که میتواند برای این فیلم خیلی برازنده باشد. این فیلم 2 ساعت و 18 دقیقهای، کاری تاثیرگذار، شخصی، زیبا، غیرخطی و سرمستکننده است که تا حد زیادی در بازگشت به زمانهای گذشته تکهتکه بیان میشود و تنها درباره یک زندگی نیست، بلکه آفریننده خود زندگی است.
همانطور که از عنوان فیلم برمیآید، مالیک چیزی کمتر از منشأ حیات در ذهن ندارد، یک شروع (یا شاید آفرینش) که در آن بخارات به گرد خود میچرخند، گدازههای آتشفشانی فوران میکنند و انفجارهای پیدرپی، فضای سیارهای که ممکن است زمین باشد را پر میکنند. فیلم تاکیدی بر باور مالیک به قدرت تصاویر سینمایی برای بیانی والاست و البته فیلمبردار او امانوئل لوبسکی در این میان نقشی ارزشمند دارد. فیلم در عین حال یادآور این است که چگونه تنها چند فیلمساز معاصر درگیر طرح سوالهایی درباره زندگی و مرگ، خدا و روح هستند و خطر مطرح کردن چنین سوالهایی را بدون بیان کردن یک داستان آشکار میپذیرند و از ایستادن در برابر جریان اصلی فیلمسازی ابایی ندارند.
بیپردگی و تصاویری رنگارنگ و خیرهکننده از فضای بیرونی که برخی از آنها از ماموریت فضاپیمای کاسینی به زحل گرفته شده، یادآور اکتشافات کیهانی استنلی کوبریک در اودیسه فضایی 2001 است. البته این فیلم از نظر محتوایی با اودیسه فضایی 2001 مطمئنا تفاوتهای زیادی دارد، چرا که در درخت زندگی، خدا از پرتو خورشید گرفته تا یک ساقه چمن، درواقع همه جا حضور دارد.
در بخش داستانی فیلم مادر (جسیکا چستین) خبر دردناک یک مرگ را میشنود، اندکی بعد، که در واقع سالها بعد است، بزرگترین پسر او به نام جک (شان پن) که اکنون در میانسالی است، به کودکیاش اشاره میکند و در این ارجاع و تمرکز ذهنی، چشماندازی از زندگی بسیار ابتدایی از جمله دایناسورها مشاهده میشود و به تصویری ختم میشود از مادرش که در انتظار به دنیا آمدن اوست. این فیلم پنجمین اثر مالیک در طول 38 سال کارگردانی اوست. نزدیکترین رقیب او در آهسته کار کردن توماس پینچون است که 34 سال طول کشید تا 5 رمان اولش را منتشر کند.
ماجرای نخستین فیلم مالیک با نام برهوت که در سال 1973 ساخته شد، در دهه1950 میگذرد و داستان فیلم روزهای بهشت ساخته شده در سال 1978 به اوایل قرن بیستم و جنگ جهانی اول مربوط است. خط قرمز باریک و جهان نو، 2 فیلم دیگر این فیلمساز هستند که داستانشان در زمان حال نمیگذرد. درواقع درخت زندگی، نخستین فیلمی است که مالیک به امروز آمده و داستانش در زمان و دوره ما میگذرد. جک، در یک شرکت طراحی یا معماری کار میکند و نمیشود چیز بیشتری از او فهمید، چون فقط زیر لب زمزمه میکند و ما نمیفهمیم که چه میگوید تا جایگاهش را بهتر بفهمیم. اما دوربین مالیک بلافاصله از این فضا فاصله میگیرد و به دهه 50 قرن بیستم در تگزاس میرود؛ بازی بچهها، خیابانهای آرام، در زیر آسمانی که همیشه برای او مرهم است. در میان بچهها جک کودک هم هست، پسری که با 2 برادر کوچکترش و زیر بال و پر والدینشان؛ پدرش آقای اوبراین (بردپیت) و مادرش در حال بزرگ شدن است. اسم این والدین را هیچ وقت نمیشنویم و مثل دیگر شخصیتهای آثار مالیک، آنها منزوی و دستنیافتنی هستند. پدر در یک کارخانه محلی کار میکند، اما تصمیم مالیک این است که چیزی از جزئیات به ما نگوید. در خانه او پیانو میزند و در کلیسا ارگ مینوازد و وقتی خانواده دارد شام میخورد ما نوای سمفونی چهارم برامس را میشنویم که حسی از اندوه را ولو به اشتباه منتقل میکند.
فیلم مالیک از قدرت غم میگوید، رنجی که با انسان زاده میشود و اصلا آغازگر فیلم، مرگ برادر کوچکتر جک در 19سالگی است. هرگز در سخن شکایتی از این رنج نمیشود، نه اوبراین و نه دیگر سوگواران چیزی بر زبان نمیآورند و راوی فیلم در گزارشی که میدهد از رنجی که با بینگبنگ یا انفجار بزرگ و آفرینش زمین با انسان همراه است، میگوید. در پایان همه این بازگشت به گذشتهها که با آن جک، داستان زندگیاش را غیرپیوسته و تکهتکه بیان میکند، او را در زمان حال در کنار دریا میبینیم که با لباسی شیک روی شنها زانو زده است، در حالی که دیگر شخصیتهای فیلم در اطراف پراکنده هستند و حتی سایهای از روح برادر مرده او نیز حضور دارد. در این صحنه هیچ یک از آنان به دوربین نزدیک نمیشوند و در تصویری از بالا، همه آنان چون ارواحی در سایه آفتابی که غروب میکند، دیده میشوند.
ترنس مالیک در همه این سالها فقط دو گفتوگوی مفصل با مجلههای هنری انجام داده که در کتاب ترنس مالیک نوشته لوید مایکلز موجود است. در این کتاب که در سال 2009 منتشر شد، مصاحبهای از او با ریورلی واکر در سال 1975 برای «سایت اند ساوند» و مصاحبه مایکل سیمنت در همان سال برای «پوزیتیو» چاپ شده است. مالیک واقعا خجالتی است، خیلی خجالتی. این را لوک بسون کارگردان مشهور فرانسوی در همین دوره جشنواره کن درباره نبودن او در این گردهمایی بزرگ گفت. شب اهدای جوایز نیز بیل پوهلد و دد گاردنر تهیهکنندگان فیلم برای گرفتن جایزه نخل طلای کن از دست رابرت دنیرو روی صحنه رفتند، چون مالیک به همین دلیل آنجا حضور نداشت تا جایزهاش را بگیرد. با این حال او رضایت داد تا در جشنواره فیلم رم در سال 2007 در یک نشست حاضر شود و این نخستین مصاحبه او از سال 1975 بود. او با وجود این که هر بار با فیلمهایش تحسین همه را برانگیخته، کمتر عکس میگیرد و هر بار فیلمهایش را در سکوت کامل خبری میسازد. حتی در همین مصاحبه رسمی در جشنواره فیلم رم هم کسی اجازه عکاسی یا فیلمبرداری از برنامه را نداشت. تازه بعد روشن شد که در این نشست کوتاه هم او تنها برای ارائه فیلمی کوتاه که درباره سینمای ایتالیا ساخته بود حضور یافته و با لبخندی گفت ترجیح میدهد پشت دوربین باشد تا روی صحنه و بازهم لبخند زد.
این کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده آمریکایی،
متولد سال 1943 است و در طول 4 دهه کار حرفهای، 5 فیلم در کارنامهاش دارد. با این حال شمار زیادی از منتقدان، آثار او را شاهکارهای سینمایی میدانند و سالها در انتظار میمانند تا فیلم جدیدی از او را روی پرده نقرهای تماشا کنند. او برای نوشتن بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین کارگردانی برای فیلم «خط قرمز باریک» نامزد دریافت اسکار شد. او نویسنده فیلمنامه فیلم تحسین شده «هری کثیف» در سال 1971 با بازی کلینت ایستوود است. او با فیلم دومش «روزهای بهشت» که ساختش 2 سال طول کشید، جایزه بهترین فیلمبرداری اسکار را گرفت و عنوان بهترین کارگردانی جشنواره کن 1979 را از آن خودش کرد. در سال 1998 برای فیلم «خط قرمز باریک» که اقتباسی از رمان «جنگ دوم جهانی» اثر جیمز جونز است، نامزد دریافت 7 جایزه اسکار شد و خرس طلای برلین را دریافت کرد. برای سابقه تحقیقی که درباره چهگوارا داشت پذیرفت تا با همکاری بنیتسیو دلتورو فیلم چه گوارا را بسازد، اما پس از یک سال و نیم همکاری در سال 2004 این پروژه را برای ساخت فیلم «جهان نو» ترک کرد و سودربرگ جایگزین او در آن فیلم شد. برای ساخت «جهان نو» او بیش از یک میلیون فوت (300 هزار متر) فیلم گرفت و 3 تدوین متفاوت از آن تولید کرد و برای آن نامزد دریافت بهترین فیلمبرداری اسکار و به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دهه اول قرن بیست و یکم شناخته شد.«درخت زندگی» در سال 2008 در تگزاس فیلمبرداری شد و در آن مالیک بیش از هر چیز به مفاهیمی چون آفرینش، عشق، بخشش، زیبایی با وجود درد، رنج و مرگ پرداخته است. هیث لجر اندکی پیش از درگذشتش برای بازی در این فیلم قرارداد امضا کرده بود. این فیلم 27 می در آمریکا اکران میشود.
مالیک فیلمبرداری فیلم ششم خود را اخیرا در اوکلاهما به پایان برده و تنها اطلاعاتی که از آن به بیرون درز کرده این است که بن افلک، راشل مک آدامز و اولگا کوریلنکو در آن بازی کردهاند.
نیویورک تایمز، نیویورکر / مترجم: آرزو پناهی
برای خرید فیلم درخت زندگی اینجا کلیک کنید